یکشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۴


سناریوی قتل " سردار شفیع " راچه کسانی نوشته بودند؟
تکه ی از خاطرات من
سال 1375 – 30 اسد - مرکز بامیان
جشن بزرگ " احیای هویت " به اتمام رسیده است. بامیان پر بود از مهمانانی که داشتند به دیار خویش برمیگشتند
شب منزل جنرال بهرامی آمر قطعه کشف ح و ا ا - زیر بازار کهنه- تعداد زیادی از دوستان جمع اند (آقایان لیاقت علی امینی.ناصری .عارفی .رسولی.جواد سلطانی.عنایت چنگیزی.شهید مامور اسحاق.حنیف احسانی.قربان لخشوم ) و
ساعت ده شب قمندان شفیع نیز در این جمع پیوست وتا ساعات پاسی از شب همه با هم گفتند و خندیدند.
31 اسد حوالی 10صبح چونی بامیان - سه تن اسیر طالب تبادله شده بود و قرار بود صلیب سرخ آنان را از ح. و تحویل گرفته و به اسلام آباد انتقال دهد من برای ثبت تصویری این خبر رفته بودم میدان هوای و در راه برگشت قمندان شفیع را دیدم.
شفیع : بختیاری صاحب یاد تان است که برای من چه وعده شده بودی؟
من وعده شده بودم که نقاشی کلان از تصویر عبدالخالق رابرای شما آماده کنم ولی فعلن وسایلش موجود نیست، کوشش میکنم بزودی این نقاشی را آماده کرده برای تان رایی کنم.
ساعت 1 بعد از ظهر31 اسد – منزل جنرال بهرامی نشسته بودیم ، عنایت الله چنگیزی( استاد کارته) نیز وارد شد.
آقای چنگیزی کجا بودی ؟
چنگیزی : من امروز مهمان قمندان (شفیع) بودم ، قمندان شفیع ما را در هوتل " کیتَه کلو " کباب و شیر یخ داد
چنگیزی با تعجب گفت : سالهاست شفیع را میشناسم ولی امروز اولین بار بود که شفیع لباس سفید و نو پوشیده بود.شفیع وقتی بخودش میرسد خیلی زیبا و تماشایی میشود.
ساعت 2.30 بعد از ظهر : صدای فیر از اطراف خانه کریم خلیلی دبیر کل ح و شنیده میشود.صدای فیر زیاد تر میشود صدای رگبار تفنگ،پیکا و گاهی صدای ضد هوایی زیوو بگوش میرسد.چند فیر توپ های نیمه سنگین از اطراف چونی شین تپه و سنگر های سربودا (صلصال ) که مربوط قمندان علی داد میشد را هدف قرار داد.همه سراسیمه به سوی نا معلوم ها میدوند.
ازسنگر های بالای سر صلصال (قمندان علیداد) با فیر های مستمر اطراف خانه خلیلی را کنترل نموده و همه تحرکات را با فیر - زیوو- میخ کوب مینماید. این بگیرو نمان تا ساعات 4 عصر دوام داشت وآرامش بار دیگر به وادی بامیان عودت نمود
درهمان بحبوحه خبر بدی بین همه مردم پیچیدن گرفت خبر این بود : قمندان شفیع در مرکز(خانه خلیلی ) کشته شده است. رفتم مرکز(خانه خلیلی) اطراف خانه خلیلی تا چندصد متری برای تردد ممنوع شده بود . تنها مقربین درگاه خلیلی میتوانستند وارد شوند . حاجی داوود قمندان گارد مخصوص خلیلی وتعدادی سرباز با موتر رفتند طرف سفارت ایران اما از نیم راه برگشتند. دوبارسید محمد سجادی را دیدم که سراسیمه با کلاشینکوف دردست از خانه خلیلی بیرون شده و با دوسه بادیگاردش دوباره برگشت داخل قلعه . ما برگشتیم به خوابگاه خویش.
یادم هست با میان هیچ وقت تا آن حد دلگیروغمبار نشده بود. با مرگ شفیع همه مرده بودند گویا همه در تابوتی بنام بامیان راهی ابدیت اند،بامیان تبدیل به وادی وحشت شده بود.
ساعت 8 شب - لیاقت علی امینی.سعادت غزنوی ،جواد سلطانی و من در اطاق نشسته بودیم همه ساکت و آدم مرده بودند.همه عصبی ، هراسان و وحشت زده بودند. سلطانی با اعتراض به خلیلی وشیخ سعادت غزنوی با دفاع از خلیلی به مشت و لگد پرداختند اما با وساطت ما غایله ختم گردید.
1-6-1375 – ساعت 9 صبح اعضای بخش فرهنگی ح و به ریاست ناطقی کیو برای ملاقات خلیلی وارد ، مرکز (منزل خلیلی) گردیدند.
مهمان خانه (3 در 5 ) خلیلی پرآدم بود . او در صدر مجلس از زیر چپن اطرافیانش را تماشا میکرد،همه نشستند ، هیچ کسی به شمول خلیلی جرات شکستن سکوت را نداشت.
خلیلی هروقت که نگران ، مضطرب یا عصبانی میشود چشمان کوچکش داخل چوکات عینک همچون اقمار منظومه شمسی با سرعت شروع به چرخش میکند و ما از چرخش چشمهای وی اوضاع را تیره تر یافتیم . بلاخره با سرفه خلیلی سکوت هم شکست
خلیلی بعد از سرفه ی گفت : این پیش آمد که شما دیروز شاهدش بودید باید خیلی پیشتر ها پیش میامد.
خلیلی ادامه داد :حکمتیارصاحب امشب همرایم تلفنی تماس گرفت واز این عمل من (قتل شفیع) خیلی ابراز خوشی میکرد و به عنوان یک موفقیت کلان بمن تبریک گفت . حاج آغای ولایتی(نخست وزیر وقت ایران) هم با تماس تلفنی مرامجاهد بزرگ خواند و تحسین کرد.
خلیلی در حالیکه لرزشی از هیجان در لحنش هویدا بود میگفت : امشب آمرصاحب احمد شاه مسعود هم درین باره تلفن کرده بود اما او بجای تقدیر خیلی ناراحت بود و میگفت که شما با کشتن شفیع بازوی بزرگ ترمقاومت را قطع کردید.
مسعود برای خلیلی گفته بود : در حالیکه شفیع نامی ترین قمندان ها و سرباز های شورای نظار را کشته است اما اگر من اورا اسیر میکردم هرگز اورا نمیکشتم.
2-6 – 1375 ساعت 10 شب منزل جنرال بهرامی . تعداد زیادی از دوستان از جمله جنرال آصف جنرال نادر.علی بابا رسولی وتعداد دیگر با همه نشسته بودیم. آقای بهرامی مثل همیشه بی باکانه شروع به بیان واقعه 31 اسد نمود.
بقیه واقعه از زبان شهید بهرامی
بهرامی : در کشتن شفیع که طراح این قتل دولت ایران است ، سید هاشمی قمندان قل اردوی ح و .سید علا رحمتی(فعلن والی). زکی والی بامیان. باز محمد جوهری بادیگارد خلیلی (جنرال فعلی در دولت کابل) وخود خلیلی نقش عمده را داشته اند .
او ادامه داد : اصل کاره و مجری طرح در قتل شفیع سید محمد سجادی است.او همه دستور هارا از سفارت ایران دریافت میکند. طرح این حادثه از خیلی وقتها قبل چیده شده بودتا اینکه در تاریخ فوق به منصه اجرا گذاشته شد.بهرامی اضافه نمود که سید سرور و یکی دوتای دیگراز جمله قمندان علیداد نیز بزودی ازمیان برداشته میشوند.
وقتی شفیع بدون محافظ وارد خانه خلیلی میشود تنها یک میل مکاروف را با خود داشته است ، دوموتر جیپ و یک موتر سورف از بادیگارد های شفیع بیرون دروازه در فاصله دورتر توقف میکنند. آنروزدر بیرون دروازه حتا تفنگچه شفیع نیز از وی گرفته میشود در حالیکه قبلن هیچ قمندان خلع سلاح نمیشده اند. وقتی شفیع از اولین دروازه وارد میشود همه جا را خلوت میابد تنها سربازانی را میبینند که روی بام در سنگرهای خویش در حال آماده باش دیده میشده اند. به محض که شفیع وارد دهلیز اول میشود سید هاشمی کلاش را پشت گردن شفیع مانده وامر توقف را میدهد . در همان حال باز محمد جوهری (فعلن جنرال در کابل) دست هایش را گرفته و با تکه ی دست های وی را به پشتش میبندد .داکتر علی سکرتر خلیلی دادو فریاد کرده از شفیع دفاع میکند اما توسط هاشمی با قنداق و سیلی خاموش میشود.در همین حال خلیلی در حالی که میکاروف را در دست داشته است با خشم و ناسزا گویی وارد معرکه میگردد. نقشه چنین بوده است.
شفیع بی هراس ایستاده و به خلیلی میگوید : استاد من نمیفهمم شما چه هدف دارید. من همین قدر میدانم که تا هنوز هیچ خیانتی از من سر نزده است که موجب این رفتار شما باشم.هاشمی با ضربه قنداق تفنگ پشت کردن شفیع زده و وی را وادار به سکوت مینماید اما شفیع بار دیگرمیایستد و به هاشمی میگوید: هاشمی بچیم جواب این کارت را بزودی میگیری.
درین حال خلیلی با فیر اولین مرمی به طرف شفیع اورا به زمین میاندازد. دومین گلوله را هاشمی بسوی شفیع فیر میکند. سجادی و جوهری نیز درین عمل شریک اند.
باشنیدن صدای فیر در بیرون از مرکز محافظین شفیع از توطیه آگاه شده و دست به شورش میزند اما با فیر های زیوو ازسنگر های بالای سر صلصال(مربوط قمندان علی داد) آنها را پراگنده میسازد.
شفیع در حالی که خون از زخم های تنش جاریست به خلیلی میگوید : ببین خلیلی من بعنوان یک بچه هزاره مستحق مرگ از جانب تو نیستم . یادت باشد یک روز پشیمان میشوی!
خلیلی کلاش را از دست جوهری گرفته و بسوی شفیع رگبار میکند. با صدای فیر های خلیلی صدای شفیع برای همیشه خاموش میشود.
ساعت 5 عصر وقتی تعدادی از اعضای شورای مرکزی به داخل راه میابند با جنازه ی مواجه میگردند که بین کمپل کهنه و سفید رنگی پیجیده و پای دیواری انداخته شده است.
ساعت 5-30 عصر نماز جنازه شفیع توسط سعادت غزنوی وتعدادی دیگرخوانده شده و درگوشه از قبرستان نزدیک بازار کهنه محقرانه دفن میگردد.
روزهای بعد با اخذ اجازه ، مزار شفیع توسط بزرگان ترکمن نبش گردیده وجنازه وی به دره ترکمن انتقال داده میشود.
آنروز هم زمان قرار بوده که شفیع، سید سرور و قمندان علیداد از بین بروند اما بخت تنها با شفیع یار نبوده است.این سناریو توسط رژیم اسلامی ایران طراحی گردیده بود. ایران میخواست تاهزاره ها با تنزل قدرت نظامی سیاسی وابسته شورای نظار گردند و شورای نظار نیز از هم پیمانان مطیع دولت ایران در مقابله با پاکستان و برخی رقبای دیگرایران بود. بسیاری اسنادی که درین مورد چهره رژیم سفاک ایران رابرملا میساخت از موتری به دست آمده بود که توسط نیروهای سردار شفیع در (کتار خاک) بدست آمده بود. این اسناد همراه با مواد های دیگر مخابروی. رادیویی و استخباراتی از کابل بنام آقای سید یزدان شناس هاشمی ریس قول اردوی حزب وحدت ارسال گردیده بود .
دقیق یک سال بعد از واقعه
31 اسد 1376ساعت 7 عصر
من و جمعی از دوستان از جمله فهیمی بلخابی.اسماعیل صفدری.باقر فصیحی و جمع دیگر از سفر تفریحی بند امیر به بامیان برگشته بودیم .
ساعات_ 4 و 30 روز31 اسد_ آنروز هواپیمای حامل عبدالرحیم غفورزی صدر اعظم دولت فراری ربانی هنگام نشستن در رن وای بامیان از خط منحرف شده و سقوط مینماید.
درین سانحه تنها دونفر از سربازان شورای نظار زنده مانده و بقیه همگی کشته شدند. درمیان کشته شدگان این حادثه سید محمد سجادی و هاشمی قمندان قول اردوی ح و نیز دیده میشدند . آنانیکه دقیق در همان دقایق یک سال قبل برای این مردم عزای عمومی کاشته بود اینک دقیق درهمان لحظات خود با داس تقدیر و انتقام خداوندی درویده شدند.
بسیاری از دوستان ما هستند که دقیق ترو مستند تر جریان قتل شفیع را میدانند ودر جریان حادثه بوده اند اما امروز بنا بر روابط که با خلیلی و دیگر جنایتکاران ذیربط دارند یادچار موانع سیاسی، مالی و موقف های شان هستند نمیتوانند آنرا بروز دهند.
نوت : آدمها همه میروند اما این خاطرات را باید برای نسل های آینده نوشت تا بدانند که بر نیاکان شان چه گذشته است.

هیچ نظری موجود نیست: