سه‌شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۱

سید رضا علوی و توبره ی متعفنش را بشناسید



سید رضا علوی(معروف به علوی بی خط) تمامی عمر شریفش را در شهر قم ایران مشغول چریدن شهریه از حوزه علمیه آن شهر بوده است.
این مفلوک در ابتدا عضویت یکی از گروهک های چپی را داشت که بنا برمسایلی اورا در همان ابتدا
 بیرونش کرد.
علوی بیخط در سالهای 1360 به عضویت حرکت اسلامی شیخ آصف قندهاری درآمد ولی یک سال بعد این گروه نیز اورا بیرون انداخت.
آقای بیخط و شخص دیگری بنام سید احمدی از هم محلی های وی در شهر قایم قم زندگی مینمودند و فساد و بی بند و باری را از خانه خودش شروع نموده بودند .دوستانی که آن دوران درین محل بوده اند از وضعیت زندگی وی کاملن اطلاع دارند.
من و محترم اکرمی داماد شیخ آصف (یکی از جوانان طلبه بهسود) یکی دوباری شاهد رقصیدن همسر این دو شیخ شاب در منزل شان بودیم ، شور دادن های بی بی خانم را با ریتم موزون آهنگی از شمس الدین مسرور(گل من بیا برقصیم که هنوز نیم شب است) هنوز دقیقن بیادم هست.
این مفلوک از همه جا ترد شده درین اواخر برای نجات از تنهایی جانکاه خویش ، رو به نفاق نویسی آورده مقالات بلند بالای علیه جامعه ی هزاره مینویسد تا ازین راه بتواند در جمعی راه یابد.اما بحمد خدا همه مردم ما از هر قومیتی بحدی بیدار شده اند تا به یاوه نوییسی های وی گوش نداده و خوب را از بد تمیز دهند.
هرچند علوی بی خط نیز ازین طریق در کنارخویش لبیک گویانی را گیرد آورده است اما دریا دریاست با پیشاب مورچه نجس نخواهند شد.
____________________________________________
آدرس ویبلاگ علوی بی خط

http://alaviasa.blogfa.com/

وی در جایی مینویسد :

سید گرایى ممدوح است، یا مذموم ؟

«سیدگرایى» قومگرایى نیست، خونگراى نیست، نژادگرایى نیست، شخصگرایى نیز نیست ؛ بلکه «سیدگرایى« و «سیددوستى« دقیقاً مساوى است با ارزشگرایى، فضیلتگرایى، معنویتگرایى، علمگرایى، اخلاقگرایى، فرهنگگرایى، انساندوستى، انسانیتگرایى، کمالگرایى ... همهى اینها با «نژادگرایى« یا «قومگرایى« فرق اساسى دارد ؛ زیرا «سیدگرایى« در غایت امر بهجناب محمد مصطفى و على مرتضى و ابراهیم خلیل اللّه ختم مىشود که مطلوب و مرضى خدا (جل و على) است و همهى خیر و خوبى در همینجا جمع است. خداوند متعال گرایش و ستایش سادات را جزء وظایف حتمى هر فرد مؤمن قرار داده است. یعنى هر شخص مؤمن باید «سیدگرا» و «سیددوست» باشد، ورنه؛ درایمان او نقص و خلل خواهد بود. در حدیث شریف کساء آمده است: «مؤمنین در هر جا و هرگاه که دور هم گرد آیند، نقل مجلس ایشان فضاییل اهلبیت است.» بدین قرار، در صدر عالم هستى، این خود خداوند است که «سیدگرایى« و «سیدستایى« مىکند. همو برمؤمنین امر فرموده که «سیدگرا« و «سیدستا« باشند و خود درباره ی سید الاولین والآخرین چنین می فرماید : «اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِى، یا اَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّموا تَسلِیماً» (الاحزاب – 56) 


۱ نظر:

ناشناس گفت...

جناب آقای علوی بیخط لطفا توضیح دهند که منظور شان از محبت سادات، کدام سادات است، سادات بنی عباس یا بنی فاطمه؟
وجود سادات بنی عباس در افغانستان قابل اثبات تاریخی نیست؛ اما سادات بنی عباس غالبا دروغگو و کذاب بودند که قیام شیعیان خراسانی (افغانستانی) و هوادران اهلبیت پیامبر یعنی نهضت ابومسلم خراسانی را با حیله و نیرنگ به انحراف کشانید و تصاحب کرد و ایمه شیعه را از خلافت محروم کرد و در زندانها انداخت.