سه‌شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۳

قمبر چگونه لنگ شد؟
............................
یادی از سردار ملی وطن _ شهید قمبر مظلومیار
حدود یک سال تا بهار1367 یا 68 بود که من در جبهه های جنگجویان سرگرم تهیه عکس و فیلم از نبرد مجاهدین با نیرو های شوروی سابق بودم.
ا واخر ماه حوت درحالیکه همه جا پوشیده از برف بود تعدادی از خبرنگاران در پناه کاروان مجاهدین دره میدان را به مقصد پاکستان ترک گفتند من هم در آن جمع بودم.
ازگروه 48 نفری که از دره میدان حرکت کرده بودیم ،پس از برخورد با کمین روسهاوعبور ازمیادین ماین تعدادی کشته زخمی و تعداد دیگر پشاور رسیدیم.
همان روز ها در پشاور با قمبر مظلومیارآشنا گردیدم ، چون وی یک انسان خاکی و بی آلایش بود خیلی زود با هم صمیمی شدیم.
اواخر ماه حمل تهاجم سنگین نیروهای کیوبایی و روسها به استقامت جاجی،زرمت و مناطق چمکنی در(شرق افغانستان) آغاز گردید.شبانه قمبر و تعدادی دیگر عازم جبهه گردید.من نیز با کمره و بساط خود با آنها همراه شدم.بعد از7-8ساعت با توقفی کهدر پاراچنار داشتیم به تری منگل رسیدیم ، همه جا کشته ،زخمی ، دود و آتش جنگ به مشاهده میرسید.
همراه با گروهی که قمبر قمندان آنها بود پیاده به طرف جبهه حرکت کردیم. بعد از سه ساعت پیمودن سعب العبورترین کوه مملو از ماین به قلب سنگر های نبرد رسیدیم.
دره (خرجتل) میدان نبرد مجاهدین و نیروهای مهاجم بود.از زمین و هوا حملات مرگبار داشت شدت میگرفت.
اطاق زیر زمینی (سموچ) که داشتیم پر شده بود از جنازه،بخاطرنشست راکت فرصت دفن کشته شده ها هم نبود.
روز سوم نبرد درحال مصاحبه با اسیر روسی بودم که دوست من(مهدی از هزاره های لوگر) برایم خبر داد که قمبر زخمی شده است.
قمبر از صبح تا شب زخمی در میدان نبرد مانده بود چون هیچ راهی برای انتقالش وجود نداشت،شبانه وقتی که دید دشمن از کار افتاد تعدادی رفتند و قمبر را از میدان نبرد انتقال داده به پشاور رسانیدند.
قمبر همیشه ازین زخمی شدنش ناراحت بود زیرا پای وی تنها انگشت کلان تا مچ پا مانده بود وشانه پایش را از دست داده بود و هیچ پا پوشی با پایش همخوانی نداشت.
روحت ملکوتی ات محشور عزیزان خدا باد قمبر لنگ .

هیچ نظری موجود نیست: